جدول جو
جدول جو

معنی نرم هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

نرم هکاردن
خرد کردن، کسی را تحت تأثیر قرار دادن، مضروب کردن، تنبیه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرم کردن
تصویر نرم کردن
کوبیدن چیزی، کنایه از رام کردن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ مَ / مِ یِ)
نرمۀ کارونی. قسمی گندم که در خوزستان کارند و آن بهترین نوعی است از گندم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نرم کردن
تصویر نرم کردن
نرم ساختن، یانرم کردن شکم. شکم را روان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرم کردن
تصویر نرم کردن
((نَ کَ دَ))
آرام کردن، کوبیدن، له کردن
فرهنگ فارسی معین
جدا شدن، رها شدن، پاره شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر و بحث کردن، مشاجره نمودن، بالا آوردن صدا، جر و بحث کردن، پایین آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جمع کردن، گردآوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
عادت کردن، قلق کسی را به دست آوردن، آماده کردن، راضی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نشان کردن، نشان چیزی را گرفتن، درست کردن کاری یا چیزی، پیدا
فرهنگ گویش مازندرانی
رها شدن، گسیل شدن، هجوم آوردن، ساختن سقف خانه، تأمین معاش و قوت اهل خانه، سیر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
روان بودن، روان شدن، جنبش داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرکندن مرغ و پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
بانگ برآوردن گاو گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی
از روی مانعی گذشتن و عبور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو ریختن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن کردن، گستردن
فرهنگ گویش مازندرانی
حمله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
معالجه کردن، بهبود بخشیدن بیمار
فرهنگ گویش مازندرانی
گریه کردن کودک، گریه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پودر کردن، ریز ریز نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
تحریک کردن، وسوسه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن، صدای کشیدن چیزی بر زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام گذاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نعل کردن ستور
فرهنگ گویش مازندرانی
کژ کردن، خم کردن به سویی، مایل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نئب هکاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نشا کردن، کاشتن برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
زدودن علف های هرز در زمین، وجین کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
وقف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کج کردن، مایل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی